تو کوچه برفی ، رد پایی ست که بر نگشته ............... انگار قصه توست 
 

بعضی وقتا آدم آنچنان دلتنگ می‌شه، که اگه اونی‌ که نیست بفهمه، از نبودِ خودش خجالت میکشه.... 
 

دلـــــــم تــــــنــــــگ شـــــــــده

برای عکس هایی که پاره کردم و سوزانـدمشان...
برای دفتر خاطراتم که مدتهاست دیگر چیزی در آن نمی نویسم...
حـتـی برای آدمهای حسودی که دورو برم می چرخیدند و خـیـلـی دیـــرشناختمشان...!
برای بـی خـیـالــی و آرامشی که مدتهاست که دیگر ندارمش...
خنده هایی که دارم فراموششان می کنم...
...
و برای خودم که حالا دیگـر خیلی عوض شده ام !!!
 

پاکت نامه را

خالـــــے بفرست !

کلمات ،

احساست را محدود مے کند...!
 

به نبوودنش عادت میکنی 
ولی دلت 
بودنش رو میخواد ...
 

بیایید بر این باور باشیم که: ...
 امروز روز دیگری است ؛ 
عشق ما می تواند کمی بیشتر رشد کند...
 

این روزها 
حتی اگر خون هم گریه کنی 
عمق همدردی دیگران با تو یک کلمه است :
 "آخی" !!!!

همه شان همین گونه اند 
امشب به قصه دلت گوش میکنند
فردا تورا مانند قصه ازیاد می برند....
 

 

مردان هم قلب دارن
فقط صدایشان، یواش تر از صدای قلب یک زن است!
مرد ها هم در خلوتشان برای عشقشان گریه میکنند!
شاید ندیده باشی؛ اما همیشه اشک هایشان را در آلبوم دلتنگیشان قاب میکنند!
هر وقت زن بودنت را میبینم؛ سینه ام را به جلو میدهم،صدایم را کلفت تر میکنم
... تا مبادا...لرزش دست هایم را ببینی !
مرد که باشی ... دوست داری ... از نگاه یک زن مرد باشی ..!
نه بخاطر زورِ بازوها
 

 

تو یادت نیست... ولی من خوب به خاطر دارم که برای داشتن ات ، دلی را به دریا زدم که از آب واهمه داشت... 
 

 

هَــرکه مــی خــواهـی بـــاش
ایـن عادت مُـــشتَــرک انسـانهــاســت
تـــو نیــز ، روزی , ســاعـتی , لـَحظــه ای
احــساس خـواهـی کـرد کـــه . . .
هیــچکـَـس دوسـتت نَــدارد ...!
 

 

منو نميخواست 
بتي كه از من ساخته بود رو ميخواست 
واسه همين هر وقت خودم بودم دعوا داشتيم 
 

 

تمام چسب زخم هایت را هم که بخرم 
باز نه زخم های من خوب می شود 
نه زخم های تو... !!!