خــُــداي مـَـــن !
صـُـحبَت از " دَرد " است ! دَرد..
كُودکــ چـه مــي دانــَد طاقــَت چيسـت ؟
بــه سَلامــَتـي كـُودكـي كـه بـه مادَرش مـي گويــَد :
اِمـــسال سـيـــن هـَشتــُم سُفره ي مـا ، سَرطـان مــَن است....
خدايا !
ذهن من چون قايقي توفان زده در تلاطم است .
آيا اين قايق را آرامش مي بخشي تا من در خواست تو را دريابم ؟
يه وقتــــــايي هم هست که جواب همه نگرانيـــات
ميشــه يه جمله که ميكوبن تو صورتــــت.......
"بهم ......گير....... نـــــــده"....
وتو بايد فقط نگاهش بکني..هيچي هم نگي
نزديک عيده، توي خونه تکونيه دلت، مارو بيرون نکني!!!
چشم هايت را که مهربانتر کني ،
لب هايت را که با لبخند آرايش کني،
وذهنت را از کينه ها خالي کني ...
سال خود به خود تحويل مي شود!
بخُــدا تَـرَک بَــرداشتـه دِلَــم !
از بَــس کـه تـو گَـــرم و سَـردَش کـَردي
پشت سفيد ترين فصل سال پنهان مي شوم
سرک که مي کشم
تو نيستي
وبرفها
رد پاي تورا
انکار مي کنند!
مخــــدر نگاهَت کـــــه
دَر چــــــاي عشـــــق حَــــل شــــــد
معتـــــاد تــــــو شــــدَم ...
حـــــالاکـــه گـــــاه و بي گــــــاه
خشخـــــاش مي چينَــــد دلَــــم
ديگَــــر تَــــزريــق خيــــالَتــــ هَــم
تسکيــــن نمي دَهَــــد
درد نبـــــودنَتــــــ را
آخَـــــر مَــــرا مي کشَــــد
اين خمـــــاري "تــو"
نترس حوا
سيب را با عشق گاز بزن...
آدم لياقت بهشت ندارد
دَر حِصار اُتاقـَم مانــــده ام
ميترسَم ديده شـــوم
يا حتـي
بـه گوش برسَـد
تنهايــي ام . . . !
بهتر که تموم شد
قنديل بستيم از سرما
زمستون امسالو اصلا دوس نداشتم
ولي از اومدن بهار هم خوشحال نيستم
کاش بين زمستون و بهار هم يه فصلي بود
اين روزهـــا
دوباره افکارم به سوي تــــو پر مي کشد
سنگش نزن
تحمل کـــــن . . . !
يـآدَم بـآشــَد،
وَقـتي آمــَدي،
راز بـــُزرگـــي را
بــه تــو بگويـــَم..
ايـن كه در نبــودَت،
آســـِمـــآن آبـــي نيـــــست..
آدم بايد عين مرسوله پستي سفارشي باشه،
يکي باشه هميشه تحويلش بگيره،
بگيرتش تو بغل
امضا هم بده که تحويل گرفته شده،
پس گرفته نمي شود...!
به وقتِ محلي دلم
ساعت، امشب
ساعتِ "دلتنگي" ست...
نه نام،
نه چــهره،
نه اثر انگـشت...
آدم ها را از طرز
" آه " کشيدن شان بشناسيد...!!
گفتي بهار که شود مي آيم !
بي تو ,
منـ اينـ خيابانـ را تا صبح قدم زدم
دلتنگي هايم را توي جيبم قايم کردم
و به شکوفه هاي اينـ حوالي سلام دادم
پائيز شد
هواي پرکشيدنـ ديوانه ام کرد و
نيامدي !
زمستان ثانيه به ثانيه مي گذرد، يادت نرود اينجا
کسي هست که به اندازه تمام دانه هاي رقصان بارانـــ و برف برايت آرزوهاي خوب دارد...!
در اين هنگامه’ کوچ
به سالي نو ،
ببخشيد مَرا اگر :
با نگاهي ،
با صدائي ،
و يا با کلام و نوشتاري ،
تَرَکي انداختَم بر بلورِ زيبا و شفافِ دلتان ....
به راستي که دوست نداشتن زمستان همه از خودخواهي ماست
خدانگهدار مظلوم ترين فصل سال
نظرات شما عزیزان: